ختم انقلاب
ختم انقلاب

ختم انقلاب

«برقراری روابط [ایران وامریکا] به معنای ختم انقلاب است. زمانی که ستون مبارزه با آمریکا فرو بریزد، کل انقلاب فرو خواهد ریخت.»

این مطلب را رئیس میز ایران در وزارت خارجه آمریکا یعنی تیمرمن بیان می­کند. شاید جمله تیمرمن توضیحی باشد بر سخنی که یکی از مسئولان سابق سازمان جاسوسی سیا یعنی ادوارد شرلی گفته است. سخنی که در نگاه اول بسیار نامعقول و غیر طبیعی به نظر می­رسد. او می­گوید: «اگر ایرانیان آنقدر بی­احتیاط باشند که پیشنهاد گشایش باب مذاکره با آمریکا را بدهند، ما باید با تمام وجود از این پیشنهاد استقبال کنیم. اگر ایرانی­ها چراغ سبز نشان می دادند، ما در یک چشم برهم زدن در آنجا بودیم.»

این جمله سوالی را در ذهن بوجود می­آورد که امریکا که در جامعه بین الملل به عنوان یک ابر قدرت جهانی از او یاد می شود چرا این گونه آن هم به این میزان مشتاق به برقراری رابطه با کشوری هم چون ایران است، در صورتی که این اشتیاق و علاقه باید از سوی ایران می­بود نه آنها. درست است که ایران در زمینه­های مختلف از قبیل نظامی، علمی، فناوری و... با سرعت بسیار زیادی در حال پیشرفت است اما این یک واقعیت است که در بسیاری از مسائل آمریکا از ایران جلوتر بوده و شاید سال­ها به طول بینجامد تا ایران به امریکا برسد. درست به همین دلیل بود که قبل از بیان سخن ادوارد شرلی آن را سخنی نامعقول و غیرطبیعی خواندم، اما وقتی جمله­ی تیمرمن را در کنار جمله­ی ادوارد شرلی قرار می­دهیم دیگر این جمله نامعقول غیر طبیعی به نظر نمی رسد. چرا که نشان از اهداف و مقاصد در پس پرده این رابطه دارد. برقراری رابطه، نه به دلیل مقاصد بشر دوستانه و صلح طلبی بلکه برای از بین بردن کشورهای که با ایالات متحده در تضاد هستند.

اما چرا و چگونه برقراری رابطه ایران با آمریکا باعث فرو ریختن کل انقلاب می شود؟

آمريكا براي اجراي استراتژي براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران، در راستاي توصيه‌هاي نيكسون رئيس جمهور سابق آن كشور (در قبال شوروي سابق) گام برمي‌دارد. نيكسون در كتاب «پيروزي بدون جنگ» مي‌نويسد: «براي كمك به استحاله و فروپاشي شوروي بايد با آن كشور نزديك شد، چرا كه دوري ما منجر به تضعيف موافقان ما در داخل آن جامعه خواهد شد.» جالب  اين­كه هنري كيسينجر  نيز در آخرين كتاب خود (آيا امريكا به سياست خارجي نيازمند است) به طور تلويحي نظرات نيكسون را دربارهِ ايران تكرار كرده و مي‌نويسد: «امريكا بايد بدون توجه به نوع عكس‌العمل دولت ايران، براي نزديكي به اين كشور به طور يك‌جانبه عمل نمايد تا از داخل ايران شرايط به تدريج براي مذاكره فراهم آيد.»

بیان این مطالب از نیکسون و هنری کیسینجر نشان دهنده دیدگاهی است که برژینسکی آن را این گونه بیان می­کند: «بازی را به مدت طولانی بازی کنید چرا که زمان، دموگرافی و تغییر نسل در ایران در جهت حمایت از نظام جمهوری اسلامی در ایران نیست.»

دولتمردان و اندیشمندان غرب امید آن را دارندکه با گذشت 34 سال از انقلاب ایران، دولت ایران حمایت مردمی خود را از دست داده و با برقراری رابطه با مردم بتواند به مقاصد خود دست یابد. این امید نتیجه تجربه­ای است که آمریکا در برقراری رابطه با شوروی بدست آورد. خانم گیل لاپیروس (استاد دانشگاه برکلی و متخصص امور شوروی سابق) می­گوید: «در زمان گورباچف نوعی ارتباط بین اساتید امریکایی و شوروی ایجاد شد. همین ارتباطات آکادمیک به تدریج باعث تغییراتی در شوروی گردید. درباره ایران هم انتظار داریم از طریق مبادلات آکادمیک بتوانیم تغییراتی در آن کشور (ایران) ایجاد کنیم.»

از سویی دیگر سردمدان غرب وقتی با پاسخ منفی دولت ایران جهت رابطه با امریکا مواجه می شوند از این پاسخ منفی جهت کاهش پایگاه مردمی جمهوری اسلامی استفاده می کنند. پاتریک کلاوسون در توضیح این مطلب اذعان می­دارد: «هدف من القای این مطلب به مردم ایران است که آمریکایی­ها دوستان شما هستند ولی دولت ایران مانع گفت­وگوی شما با آمریکا است، «سیاست مذاکره» با «سیاست تحریم» کاملاً سازگار است و ترکیب این دو سیاست، از بسیاری جهات کارآیی بیشتری دارد. ما باید نشان دهیم که پذیرای روابط با مردم ایران هستیم اما با دولت ایران مخالفیم.»

سوالی که پس از بیان تمامی این مطالب ممکن است در ذهن متصوّر بشود این است که اصلاً چرا غرب به این میزان به فکر تغییر انقلاب ایران و نفوذ در آن است. رئیس وقت مرکز خاورمیانه­ای کاخ سفید دلیل این امر را این گونه بیان می­کند: «امروز انقلاب اسلامی به عنوان یک حرکت فرهنگی، زیر بنای فکری و عقیدتی دنیای غرب را تهدید می کند.» اندیشه اسلامی حاکم بر ایران عامل اصلی دشمنی امریکا با ایران است. و همان طور که چالز کراوت هامر بیان می دارد: «بعد از فروپاشی کمونیسم به نظر می رسد تنها ایدولوژی اسلام است که می تواند مشکل جدی برای غرب به وجود آورد.»

این اندیشه­ی اسلامی با قدرت نفوذ بالا در شرایطی در ایران حاکم است که به گفته­ی تئوریسین برجسته سازمان سیا، گراهام فولر: «در شرایط حاضر در جهان هیچ قدرت اجتماعی قوی تر از دین وجود ندارد.» بنابرانی طبیعی است که در این مقطع از زمان که وجود یک دین الهی قوی در کشوری به معنای قدرت اجتماعی بالای آن است امریکا در پی برقراری رابطه جهت تغییر ماهیت اسلامی ایران باشد تا مانع افزایش قدرت روز افزون آن شود.

از سویی دیگر آمریکا کشوری وابسطه به نفت می باشد که تا کنون بیشتر نفت مورد نیاز خود را با سلطه استکباری که بر کشورهای مختلف  داشته بدست آورده است. اما نکته حائز اهمیت در اینجا این است که منابع نفت موجود در کشور آمریکا طبق پیش بینی های صورت گرفته تا چند سال آینده به اتمام می رسد و امریکا برای ادامه روند حیات خود نیاز به برطرف کردن این کمبود از سایر کشورها دارد. و این در شرایطی است که ایران به عنوان یکی از کشورهای دارای منبع عظیم نفت بر اساس پیش بینی­های صورت گرفته حداقل تا 80 سال آینده دارای نفت است.

بنابراین تقابل اندیشه ی بین ایران و امریکا و از سوی دیگر نیاز مبرّم آمریکا به نفت ایران در سال های آینده سبب شده امریکا تمام تلاش خود را جهت برقراری رابطه با ایران انجام دهد.